عزیزکم سلام اگر از حالِ من خواسته باشی نه تب دارم، نه سرفه‌ی خشک. نفَسم هم که خودت باشی تنگ نیست‌، خیالت تخت. (دلم ولی چرا! و ملالی هم نیست جز همین.) حالا که دارم برایت می‌نویسم، تازه از سرِکار رسیده‌ام و کاغذ را که بگذارم زمین، می‌روم پیرهنِ آبیِ چهارخانه‌‌ای‌ که هفَشت‌ماه پیش با کفش‌ها برام فرستادی را درمی‌آورم می‌گذارم دمِ‌دست که فردا نونَوار کنم. تا حالا تنم نکرده‌ام، نو است. کفش‌ها را ولی چرا؛ از همان فرداش پوشیدم. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خرید وبمانی پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان شرکت سازنده پارکینگ مکانیزه طبقاتی چرم پایتخت دو سوته خرید کن تحویل بگیر